فال حافظ
قالب های نازترین
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
گروه هنری سراب
و آدرس
sarabgroup.art.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یک روایت شرقی
نگاهی به نمایش ”خانه زیبای عشق” نوشته و کار ”حمید صفایی”
رضا آشفته:
"خانه زیبای عشق"درباه عشق و عرفان است. این نمایش مسایل اخلاقی و پند و اندرز حکیمانه را در هم تلفیق کرده تا بتواند راهگشای فرزندان روزگار ما باشد.
حمید صفایی گویا همواره در همین وادی قلم زده و نمایشنامههایش را به صحنه آورده است. اما آنچه از او میبینیم چندان بوی تازگی نمیدهد. یعنی سبک و سیاق روایتگری و درامپردازیاش چندان با روزگار ما همخوانی ندارد. حتا روایت، آدمها و پند و اندرزهایش هم قدیمی به نظر میآیند. به همین خاطر برخی از همان نگاه اول این پرسش برایشان پیش میآید که چرا باید به تماشای چنین متن و اجرایی نشسته باشند. اینکه بخواهی از شریعت بگویی و طریقت و ذهن را معطوف به انسانیت کنی، جای شکرش باقی است. این نیاز روحی و روانی انسان است و نیازی هم به زمان و مکان خاصی نیست. در هر برههای بیان معارف انسانی، نوعی نیاز و ضرورت درونی است. اما آنچه بوی قدیمی بودن را از اثر دور میکند، همانا زیباییشناسی، ظاهر نو و سبک و شیوه بیان و روایت است. نکتهای که برای حمید صفایی با غفلت مواجه شده است، در حالیکه او حرفهای بسیار و نکتههای بارز و شایستهای را برای انسان امروز در چنته دارد. ای کاش همین روایت در گونهای دیگر و با ظاهری متفاوتتر ارائه میشد که در این صورت مطمئناً تاثیرش هم رو به فزونی میرفت.
فرزند ناخلف
قصه از این قرار است که محمود (داوود اسداللهی) ناخلف میشود و از سلک پدر فقیر و زحمتکشاش بیرون میرود. او به عیاشی و ولگردی مشغول میشود و فراشان حکومتی او را دستگیر میکنند و بنابر رای قاضی شهر، محمود را به به بیرون شهر تبعید میکنند. او در دشت وسیع و در میان عشایر به زندگی میپردازد. در این میان مردی شبیه پدرش او را درس حکمت و عشق میدهد و راه توبه و بازگشت به دامان حقیقت و زندگی سالم را به او میآموزاند. محمود سه سال در آنجا میماند و برای خود پاکی و زلالی فراهم میکند. سپس حکم برائت محمود را قاضی شهر صادر میکند. غلغله میشود در خانه کربلایی (نقی سیف جمالی)، همه آمدهاند به استقبال محمود. گویی همه بو بردهاند که استغفار محمود پذیرفته شده و او سر به راه و رام و دیندار و مردمدار به سر خانه و زندگیاش برگشته است. بیبی عصمت، مادر محمود (لیلا میرزایی) خوشحال است و در پوست نمیگنجد. طره جان، نامزد محمود (مهرآسا صمدی) احساس رضایت میکند برای اینکه نامزدی این جوان سر به راه را پس نزده و امروز امیدوارانه زندگی مشترکش را با محمود آغاز میکند. اما صنم بانو، مادر زن بدبین (فریبا ترکاشوند) هنوز از محمود بد میگوید و گویا چشم دیدنش را ندارد. اما چه کند که دخترش دلبسته پسرعمویش است و او نتوانسته وصلت این دو را به هم بزند.
سلوک محمود
مسیر رفتن و آمدن محمود، سلوک او را نشان میدهد. پسری گناهکار و خطاکار از شهر رانده میشود و بیگناه و پاک و سر به راه به خانه زیبای عشق برمیگردد. این ساختار خطی است و میانهای با قصههای شرقی و ایرانی که تابع ساختاری تو در تو و دایرهوار هستند، ندارد. یعنی بهتر بود ضمن پرداختن به فحوای شرقی و عرفانی متن، ساختار آن نیز پیرو چنین ساختار شرقیای میشد. یعنی پایان، میتوانست سرآغاز یک قصه شنیدنی و دیدنی باشد. بعد چرایی و چگونگی سلوک محمود پیش روی تماشاگر باز میشد. برای نو شدن آن نیز کافی بود گذری به دنیای امروز زده میشد تا آنچه میگوییم ضرورت خود را بر مخاطبش آشکار میکرد. شاید نیاز روز جامعه چنین استدلالی را ناخواسته به ذهنیت مخاطب متبادر کند. البته این اتفاق هم میافتد اما در دنیای درام همه چیز غیر مستقیم با صراحتی مستند و مستدل ارائه میشود. در این متن و اجرا چنین کدهایی هنوز لحاظ نشده که این خود همچنان نو نبودن ظاهر قصه را بر ما نمایان میکند.
حرف حساب
"حمید صفایی" کمی شتابزده متن و اجرایش را سروسامان داده است. در حالی که کمی تامل و آرامش، مفاهیم برجسته متن او را گویاتر و باورپذیرانهتر میکرد. او حرف حساب میزند و حرف حساب هم خریدار دارد. اما این حرف حساب و مطاع گرانقیمت نیاز به بستهبندی امروزی دارد تا از حالت عتیقه بودن صرف بیرون بیاید. باید کارآمدی خود را در ظاهر و ابتدای امر اثبات کند وگرنه در حد یک اثر که باید در کنجی چون گنجی گرانبها نگهداری شود، باقی میماند. از سوی دیگر مفاهیم بسیار برای ذهن بیگانه با مفاهیم عرفانی، کمی سنگینی میکند. پرداختن به این همه مفهوم ضرورت ندارد. باید این مفاهیم در چند درام جداگانه و به ترتیب مخاطب را سیراب کند. یعنی صفایی در خلوت خود پیشبینی کند که با یک اثر چندین تماشاگر را هوادار خود خواهد کرد و به مرور با او درباره این مفاهیم ارزشمند سخن بگوید و البته غیرمستقیم ذهن و روان تماشاگر را معطوف به این مفاهیم تکاندهنده و موثر کند. در نتیجه با پرهیز از زیادهگویی و درام میتوانست خود را با ژرفترین مفاهیم گوهربار درگیر کند. اما پرسشهایی هم در این میان به ذهن میرسد: این که چرا باید محمود بعد از آمدنش، پیش نماز پدرش بشود؟! اگر پدر همان مرد است که در لباس یک غریبه خود را سه سال متوالی به محمود میرسانیده و به او تعلیم میداده، چرا باید امروز مراتبی پایینتر از پسرش داشته باشد؟ اگر هم هست باید دلایلش روشن شود. چرا محمود بدون چون و چرا این پیش افتادن از پدر را قبول میکند و حتا لحظهای درنگ و تامل نمیکند و نمیپرسد پدر چرا من باید پیش نماز تو بشوم؟
تاکید بر رئالسیم صحنه
نمایش ِ حمید صفایی همچنین در طراحی صحنه (منیره ملکی) با اندکی زیادهگویی روبرو شده است. این نوع طراحی صحنه تا دهه 60 خورشیدی پذیرفتنی بود؛ چراکه تاکید بسیار بر رئالسیم صحنه ذهن را به باوری درست از ماجراها و شخصیتها سوق میداد. اما در دنیای امروز کمینهگرایی و نشانهنمایی جایگزین دکورهای عریض و طویل و ساخت و سازهای بزرگ و سنگین شده است. طراح میتوانست با یک در و فرش هم خانه را بسازد و با یک تکه سنگ بزرگ بیانگر غار و بیابان باشد. پس لازم نبود که سه دیوار بزرگ را بیاورد و ببرد. یا کوه و دشت را کاملاً نمایان کند. به خصوص در این اجرا که بازیگر و دیالوگهایش حضور پررنگ و معرف گونهای در ارائه تابلوها دارند.
هدایت بازیگران
به نظر میرسد صفایی در هدایت بازیگران سختگیری کافی را اعمال نکرده است تا بازیگر بداند که حس و حرکتاش همهچیز نمایش است و الان دیگر تمرین نیست و باید سفت و محکم آنچه باید را پیش روی تماشاگر قرار دهد. جدیت در کار یک رکن برای باور چنین حس و حالی است تا مخاطب سردرگم باقی نماند. حتا سماع کردن بیمقدمه محمود در خانه و نزد طره جان، اصلاً منطقی و باورپذیر نمینماید. مگر دلیلی برای ارائه این حرکت وجود داشته باشد. بسنده کردن به همان شعرخوانی، منطق اجرا و روابط را بیشتر نمایان میکند. البته شعرخوانیهای سیف جمالی دلنشین است و دلنشینتر هم خواهد شد اگر خود را باور کند و راحت و پرانرژی آوازش را بخواند.
نظرات شما عزیزان: